از دیر باز

از دیر باز

از دیر باز

از دیر باز

تفاوت عشق و دوستی

عشق از دوستی پرسید: تفاوت من و تو در چیست؟

دوستی گفت : من دیگران را به سلامی با هم آشنا می کنم تو به نگاهی.

من به دروغی دیگران را از هم جدا می کنم تو با مرگ

 

در زمستان,در غروبی سرد و خاموش,غروبی سرد و غمناک,در آنجا که زمین از برف پوشیده ,در آنجا که دل در لانه ی دلبر میاساید و سردی درون خود را به گرمی تبدیل می سازد.در درون زندان زندگی,در آنجا که فریاد دردناک به گوش می رسد," چه زیباست در کنار یار بودن"

 

کنارم که هستی ترانه زلاله!

بدون تو بودن محاله !محاله!

کنارم که هستی شبم غرق نوره!

تو که دوری زمن جهان سوت وکوره!

کنارم بمون تا سکوتم بمیره !

تو چشمام بدون تو بارون می گیره!

جدی نگیرید

گفتی که عاشق شدی ومنم دلم اونجا شکست
از سر راهت برفت کنار ..اون دوردورا یه جا نشست
رنگ از رخش پریده بود.. باور نمی کرد کم و بیش
انگاربه اخر رسیده ..نمونده راه پس وپیش
بارون اشکاش  می بارید..دلش اروم نمی گرفت
ارزومیکرد تو دلت جاشوکسی نمی گرفت
اما ترومیدید که با رقیب داری میری سفر
فقط دعا میکرد سفر.. باشه برایت بی خطر
خوب میدونست که دیگه.. تواونودوسش نداری
تولحظه های پر خطر رفتی وتنهاش میذاری
کاشکی فقط یه بار دیگه بهش میگفتی عاشقی
منتظر روییدن  تنها گل شقایقی
افسوس که تونگاه تو جای پای رقیبو دید
گلای ارزو هاشو از باغچه ی دلتو چید
میخوای بری یادت باشه ...دل کسی رونشکنی
رویا هاشوخراب کنی ..قلبشواتیش بزنی
اینجا همه عاشق میشن یه روزه پاسش می کنند
عشقای قدیمیشونو تو سینه خاکش میکنند
خدا کنه عشق باشه نه  یکهوس زود گذر
می ارزه واسه عاشقی باشی یه عمری دربدر

طنز

طنز
اقا جدیدا این آتقی ..از اجداد بسیار دور فامیلهای سببی پدران چندین نسل ما قبل تاریخمان میباشد
بد جوری خودشو درگیر سیاست کرده.و کلی ادعا داره..این جملات ایشون است که می فرمایند باید با اب طلا نوشت..

از افاضات                  آتقی
اقا تازه که باز نشسته شدم گفتم یه کاره نیمه وقت پیدا کنم تا از شر غرغر های عیال راحت بشم وچشمم به جمال بی نظیر وزیر جنگ روشن نشه..هر چند ایشان ساکن همیشگی منزل بنده هستند و قدمشون رو تخم چش عیال بنده(تازه کشف کردم که چرا تو دل عیال جا ندارم ..اقا مگه این مادر خانومی بنده پاشوور میداره عیال مارو ببینه )

گفتم باعیال  مشورتی بکنم  ..اخه توخطبه ی نهج البلاغه اومده با زن جماعت مشورت کن اما خلافشوعمل کن(والله از قرار معلوم اینو در مورد همسر گرامی پیامبر عایشه فرموده اند بنا به گفته ی استاد گرامی خانوم..ببخشید معذورم)اما منکه جرات مخالفت با عیال وسرور گرام رو ندارم..پس عصر همانروز یه کادویی گرفتم و خوشحال و خندان به خونه رفتم..عیال تا درو بازکرد و کادو رو دید
چنان ذوق زده شد که بنده گمان بردم ایشان تاحالا پولهای بیزبانم را اندوخته اند..(هرچند  دیدن چنین خوابی هم غیر ممکنه) و چنان استقبال گرمی ازم کرد که حتی شوفاژمونم هم چنان گرمایی نداره
خلاصه اینکه ما وارد شدیم و عرضادب به حضور مادر گرامی عیال را بجا اورده و رخصت جلوس بر مبل را پیدا نمودیم
..تازه عیال با چایی و لبخند بر لب(که  بعمرم به تعدادمعدود ی شاهدش بودم ) از اشپزخونه بیرون اومد..دستت درد نکنه آتقی چه انگسشتر ی  قشنگیه مادر ببین..مادر انگشتروگرفت ودوسه بار چرخوند ومنوانگشترودخترشوبر انداز کرد و بالاخره سرفه ای کرد تا صداش باز شه و گفت: آتقی اینکه              دستت دردنکنه بعد یه عمری میخوای سر بچه ام روشیره بمالی اینکه 

جان

عشق را تفسیر کرده هر کَسی
در کوی عاشق مباد خار و خَسی
هرکودر کار عشق دل باخته
یا به هجرش در فراقی ساخته
نام عاشق بر تنش زیبنده نیست
غیر عشق اوکَسی را بنده نیست
انکه میگوید ز لیلی قیس نیست
وانکه رامین را بخواند ویس نیست
در ره لیلی  بیابان خانه است
زینهمه نعمت به تن یک جامه است
در ره عشقش ز جان باید گذشت
زین همه دنیای پست ازاد گشت
عاشقان را قیمت جان میخرند
عاشقان را سوی جانان میبرند
عاشقان در اتش رخ سوخته اند
عاشقان دیده به مهرش دوخته اند
تو بگو گر صادقی تا جان دهم
بر وصالت عشق من فرمان دهم

دوش

دوش در خلوت ما یاد توغوغا می کرد
یاد ان موی سیه ولوله بر پا میکرد
دستم بر قدح و غم به پیاله شستم
ورنه هجران تو اهم به ثریا میکرد
خوش خیالی بگذشت ز خاطر غمبارم
این خیالت چه ها با دل شیدا می کرد
هر طرف گلشن رضوان بدیدم تو بُدی
مدعی را که خموش.ِزمزمه بیجا می کرد
انکه با تیر نگاهش دل ما خون میکرد
کاش می امد و خون دل تماشا می کرد
سالها بگذردو میکده را گر گذری
می .گویدکه رخت درد مداوا می کرد
حاصلم چیست زاین عشق تو عمر ونفسم
کاش با یک کرمش رحم به زهرا می کرد