عشق از دوستی پرسید: تفاوت من و تو در چیست؟
دوستی گفت : من دیگران را به سلامی با هم آشنا می کنم تو به نگاهی.
من به دروغی دیگران را از هم جدا می کنم تو با مرگ
در زمستان,در غروبی سرد و خاموش,غروبی سرد و غمناک,در آنجا که زمین از برف پوشیده ,در آنجا که دل در لانه ی دلبر میاساید و سردی درون خود را به گرمی تبدیل می سازد.در درون زندان زندگی,در آنجا که فریاد دردناک به گوش می رسد," چه زیباست در کنار یار بودن"
کنارم که هستی ترانه زلاله!
بدون تو بودن محاله !محاله!
کنارم که هستی شبم غرق نوره!
تو که دوری زمن جهان سوت وکوره!
کنارم بمون تا سکوتم بمیره !
تو چشمام بدون تو بارون می گیره!
طنز | |
اقا جدیدا این آتقی ..از اجداد بسیار دور فامیلهای سببی پدران چندین نسل ما قبل تاریخمان میباشد بد جوری خودشو درگیر سیاست کرده.و کلی ادعا داره..این جملات ایشون است که می فرمایند باید با اب طلا نوشت.. از افاضات آتقی چنان ذوق زده شد که بنده گمان بردم ایشان تاحالا پولهای بیزبانم را اندوخته اند..(هرچند دیدن چنین خوابی هم غیر ممکنه) و چنان استقبال گرمی ازم کرد که حتی شوفاژمونم هم چنان گرمایی نداره خلاصه اینکه ما وارد شدیم و عرضادب به حضور مادر گرامی عیال را بجا اورده و رخصت جلوس بر مبل را پیدا نمودیم ..تازه عیال با چایی و لبخند بر لب(که بعمرم به تعدادمعدود ی شاهدش بودم ) از اشپزخونه بیرون اومد..دستت درد نکنه آتقی چه انگسشتر ی قشنگیه مادر ببین..مادر انگشتروگرفت ودوسه بار چرخوند ومنوانگشترودخترشوبر انداز کرد و بالاخره سرفه ای کرد تا صداش باز شه و گفت: آتقی اینکه دستت دردنکنه بعد یه عمری میخوای سر بچه ام روشیره بمالی اینکه |